بار دیگر، سقفِ سستی بر سری آواری شد
اتفاقی تلخ در این سرزمین تکرار شد
بار دیگر، در پی یک لقمه نان، جان میدهیم
مرگ آمد، اين معاش ِسخت، بی اِمرار شد
بار دیگر، خواست بابا نان دهد، اما نشد
مادری از داغ، مُرد و همسری بی یار شد
بار دیگر، میچکد خون از دو چشم کارگر
بار دیگر، کار فرما در پی انکار شد
در تب بیگانگان و داغ لبنان، جان به لب
سوختیم و عمرمان صَرفِ غم ِاغیار شد
خانه خاموش است و میتابد چراغِ مسجدی
چشمشان روشن! اگر چشم من و تو تار شد
آنچه مي بينيم را بايست ديد از چشم خويش
ما چنان تاریم کاین آیینه پُر زنگار شد
شوره زاری كه در آن شور درختان، دار گشت
چشمه ها مرداب ماند و هر دری دیوار شد
بس که خوابیدیم، غافل مانده ایم از آفتاب
نیست امّیدی به خورشیدی، مگر بیدار شد!
#فریبا_صفرینژاد
#معدن_طبس
🖤🖤🖤